شماره معکوس p6

با یه حرکت خودش را به تخت رساند و بعد برداشتن بالشت روی تخت محکم توی صورت جئون کوبید
جانگ‌کوک عصبی بالشت را از میان دستانش کشید اما با کشیده شدن موهایش از درد جمع شد

"موهامو ول کن وحشی" jk

در حالی که موهایش را می کشید گفت:

"وحشی قیافته،مگه بهت نگفتم برو روی زمین بخواب" Emilia

جئون دستانش را به پهلوی لخت امیلیا رساند و قلقلک داد و از شل شدن دستان امیلیا استفاده کرد و روی او خیمه زد و دستانش را بالای سر با یک دست گرفت

"موهامو داغون کردی دختره ی سلیطه" jk

پوکر او را نگاه کرد و بعد گفت:

"از روم برو کنار غول بی ریخت" Emilia

حرصی خندید

"لقبی هست تو به من نگفته باشی؟" jk

"الان که فکرش رو میکنم خیلی مونده" Emilia

نفسش را فوت کرد و تا خواست چیزی بگوید صدای ظریف زنانه ای از پشتش احساس کرد

"امیلیا؟" erica

با دیدن اریکا و ژست دست به سینه او،بلافاصله از روی امیلیا کنار رفت و موهای مشت سرش را نمایشی دست کشید و هول زده شروع کرد

"ما کاری نمی‌کردیم، اون با بالشت زد توی صورتم دعوامون شد " jk

اریکا متعجب به گونه های سرخ جئون خیره بود و بعد با لبخند گفت:

"من که چیزی نپرسیدم،اومدم بگم من فردا ماشین رو لازم دارم با اتوبوس برو" erica

امیلیا حرصی روی تخت کوبید و مظلومانه گفت:

"اونی یه مدلینگ معروف که با اتوبوس نمیره" Emilia

اریکا بلند خندید و در حالی که به در نزدیک میشد گفت :

"میتونی با جونگ‌کوک بری،زحمتش رو میکشی ؟" erica

جئون محو لب های اریکا بود که درد خفیفی را در بازو های بزرگش احساس کرد
امیلیا در حالی که سعی می‌کرد جلوی خنده اش رو بگیره آروم گفت :

"لباش رو خوردی کمتر نگاه ‌کن،اینا صاحب داره" Emilia

جئون لبش را به دندان گرفت و دیگر نگاهش سمت اریکا نرفت
با بیرون رفتن اریکا،غرولند تشک را روی زمین پهن کرد
امیلیا دست به سینه و پیروز به جئون خیره شد و سپس گفت :

"تو که نمیخوای یه مدل اخمو و پر چروک بشی؟ پس سعی کن بیخیال باشی " Emilia

"امیلیا!" jk

امیلیا بلند خندید و سرش را زیر پتو برد

_فردا صبح_

با حوله آب موهایش را گرفت و مقابل کمد ایستاد تا لباس بپوشد که در باز شد
امیلیا با اخم هایی درهم طلب کار به چهارچوب در تکیه داد و گفت :

" یعنی حسرت اینکه یبار درو باز کنم تو لخت نباشی به دلم میمونه" Emilia
دیدگاه ها (۲۱)

شماره معکوس p7

شماره معکوس p8

شماره معکوس p5

شماره معکوس p4

( گناهکار )۱۰۵ part پشت به جیمین دراز کشیده بود پتو را روی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط